نارنج

اجتماعی,فقهی,سیاسی,جنگ نرم,خانواده,سرگرمی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مسلمان ها در غرب، نه آزادی که امنیت جانی ندارند/در ایران تعرّض به غیر مسلمانان هیچ سابقه‌ای ندارد

28 بهمن 1393 توسط نارنج

 

 متن بیانات معظم‌له در این دیدار بدین شرح است:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌

ما از اسلام آموخته‌ایم که باید با پیروان ادیان دیگر با انصاف و عدالت برخورد کرد؛ این حکم اسلام به ما است. آنچه امروز در دنیا مشاهده می‌شود، این است که قدرتها و دولتهای مدّعی انصاف و عدالت، هیچ انصاف و عدالتی را جز در دایره‌ سیاستهای تنگ و محدود و ظالمانه‌ خودشان ملاحظه و مراعات نمی‌کنند. شما امروز می‌بینید در اروپا، در آمریکا، علیه مسلمانها چه تبلیغاتی انجام می‌گیرد. بحث این نیست که چرا مسلمانها آزادی لازم را در بسیاری از این کشورها ندارند؛ بحث بر سرِ این است که چرا امنیت جانی ندارند! یعنی حقیقتاً این‌جوری است. همین فیلم «تک‌تیرانداز» که حالا سروصدایش بلند شده و هالیوود آن را درست کرده، تشویق می‌کند یک جوانِ مثلاً فرض کنید مسیحی یا غیر مسلمان را که تا آنجایی که می‌تواند و از دستش برمی‌آید، مسلمان را اذیت بکند، اصلاً تشویق می‌کند این معنا را؛ آن‌طور که نقل کردند، ما که این فیلم را ندیدیم. این روش روشِ مورد پسند اسلام نیست؛ اسلام معتقد است به انصاف. امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاهوالسّلام) در آن قضیه‌ی حمله‌ به [شهر انبار] می‌فرماید: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لَیدخُلُ المَرأَهَ المُسلِمَهَ وَ الاُخرَی المُعاهِدَه؛ من شنیده‌ام این افرادی که حمله کردند به این شهر، وارد خانه‌ زن مسلمان و زن غیر مسلمان ـ معاهده یعنی یهود و نصارایی که پیمان دارند و در زیر سایه‌ حکومت اسلامی زندگی می‌کنند ـ می‌شوند و «یأخُذُ حِجلَها» و اذیت می‌کنند اینها را، آزار می‌کنند، ظلم می‌کنند. بعد حضرت می‌فرمایند که اگر مسلمان از این غم بمیرد، مورد ملامت نیست! ملاحظه می‌کنید، این امیرالمؤمنین [است‌]. اگر مسلمان از غصّه‌ این بمیرد که سپاهیان دشمن و غارتگران، وارد خانه‌ یک زن غیر مسلمان شدند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند و دستبند او را و حِجـِل(۳) او را گرفتند، ملامت نباید بشود؛ ملامت نمی‌شود. نظر اسلام این است. ما امیدواریم ان‌شاءالله بر همین روال حرکت کنیم و پیش برویم.

و خاطرات خوبی هم داریم. من غالباً به منازل شهدای ارامنه و آشوری که رفته‌ام ـ که امسال هم خوشبختانه موفّق شدم منزل چند شهید ارمنی رفتم ـ می‌بینم اینها نسبت به کشورشان احساس تعهّد می‌کنند؛ یعنی واقعاً متعهّدانه رفتار کردند. زمان جنگ هم من یادم است که عدّه‌ای از همین مسیحیان ارمنی آمدند اهواز؛ من در فرودگاه دیدم یک جماعتی نشسته‌اند، گفتم اینها چه‌کسانی هستند؟ گفتند اینها ارامنه‌اند، دارند می‌آیند جبهه برای کارهای صنعتی ـ ارامنه در کارهای صنعتی و فنّی و ماشین و این چیزها مسلّطند ـ و برای کمک و خدمت. آمدند؛ مرحوم چمران اینها را به کار گرفت. مبالغی اینها زحمت کشیدند، خدمت کردند، کار کردند و کسانی هم شهید شدند.

یکی از [اعضای‌] این خانواده‌های ارمنی که من همین هفته‌ی پیش رفتم منزلشان، پسرش سرباز بوده؛ گفت سربازی‌اش تمام شد و ناراحت بود که جنگ هنوز هست؛ [می‌گفت‌] من سربازی‌ام تمام شده و چه کار کنم. بعد گفت اتّفاقاً اعلام کردند مثلاً آن کسانی که سربازی رفتند، چند ماه ـ سه ماه یا فلان قدر ـ بیایند مجدّداً جبهه. گفت این خوشحال شد؛ خوشحال شد که باز دوباره فراخوانی کردند؛ آمد و رفت جبهه و بعد هم شهید شد، جسدش را آوردند؛ یعنی این‌جور احساساتی را انسان در بین هم‌میهنان غیر مسلمان ما در کشور مشاهده می‌کند. خب تلاش کردند. و امیدواریم که نظام اسلامی بتواند به وظایف خودش در این زمینه‌ها عمل کند؛ آنها هم حقیقتاً نسبت به کشور با تعهّد به معنای واقعی کلمه رفتار کنند.
این رفتارهای جمهوری اسلامی را هم در خارج منعکس کنید؛ یعنی واقعاً بدانند، بفهمند در دنیا و دنیای مسیحیت بداند که در کشور اسلامی این‌قدر رواداری نسبت به غیر مسلمانها هست؛ این رواداری‌ای که آنجاها وجود ندارد. و چقدر شما شنیده‌اید مثلاً در آلمان، جوانهای نئونازی ـ که حالا افتخار می‌کنند که نازی‌اند؛ اسمشان را گذاشته‌اند «نئونازی» ـ حمله می‌کنند به یک مشت مسلمان، به مسجد مسلمانها؛ می‌زنند، می‌کشند، تعقیب درست و حسابی‌ای هم نمی‌شوند؛ ما هم نشنفته‌ایم. یا آن دختر خانم جوان عرب را که مثلاً فرض کنید که مقنعه داشته یا پوشیه داشته، به‌خاطر حجابش می‌زنند می‌کشند و هیچ‌کس اصلاً دنبال هم نمی‌کند؛ حالا گفتند یک مجازاتی [کردند]؛ آدم فکر نمی‌کند که خیلی جدّی اینها تعقیب می‌شود؛ واقعاً تعقیب هم نمی‌کنند. در جاهای دیگر هم همین‌جور؛ در آمریکا و جاهای دیگر و کشورهای دیگر هم متأسّفانه همین‌جور است؛ که خب، اینها مدّعی حقوق بشر هم هستند! اینها را مقایسه کنند با آنچه در ایران می‌گذرد. این چنین چیزی در ایران سابقه ندارد؛ یعنی در دوران اسلامی و جمهوری اسلامی، تعرّض به غیر مسلمان از سوی مسلمانها هیچ سابقه‌ای ندارد. همان جوان حزب‌اللّهی تند و داغ هم هرگز به خودش اجازه نمی‌دهد که به یک غیر مسلمانی تهاجم و حمله بکند و مانند اینها. امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال به شماها و به ما توفیق بدهد که بتوانیم وظایفمان را انجام بدهیم.

 2 نظر

حضرت آقاسلام

25 آذر 1393 توسط نارنج

اربعین هم آمد و رفت …..

ولی هنوز دلم درمیان دل زینب جامانده است…

چه بگویم از دل حیرت زده ام….مارأیت إلاجمیلا…

 

 1 نظر

شب روز کربلا

13 آبان 1393 توسط نارنج

شام غریبان حسین است!

دلم درمیان بیابان کربلا هروله کنان می چرخددرمیان زنان وکودکان حسینی!

درمیان شعله های آتش خیمه ها!

ازنگاه رقیه می نگرم درکنار خار مغیلان!

گاه دستم به گوشم می رود،گاه دامنم رامی نگرم ،گاه گونه هایم را درآینه ورق می زنم!

چقدر ضرب سیلی سنگین است!!!

دلم درکربلا چشم می دواند

ازنگاه زینب می نگرم؛بایدصبور بود وشیرزن!!!

درحیرت چشمان رباب می چرخم ودرسکوت غم سکینه می شکنم!

مبهوت سکوت هق هق زنان گشته ام درمیان قهقه ی چکمه های سپاهیان شیطان!

دیروز رابه یاد می آورم وامروز…

به راستی فرداچه خواهدشد؟!!!

یادمی آورم روز اول را!

لیک سنگینی امروز دلم رامی دواندبه عاشورا…

وتمام وجودم می لرزد از لرزش اشکان یتیمان کربلا…

هنوزقلبم سیرمی کند درآفاق کربلا!

راستش امروز صبح ،درثانیه های کربلا دیده گشودم .هرچند دیشب هم درخیمه های

اباعبدالله الحسین قدم می زدم.

درخیمه زینب  نگاهم به نگاهش آمیخته شد در لحظات بیم از تنهایی!!!باتمام لشکریان

نیمه شب برگشتم برای تجدیدپیمان واظهار سربازی!

ساعات خاموشی رابه یادمی آوردم آن دم که حسین تاریک کرد تمام صحن وسرا را!

وتمام ما راآزادکردازبیعت وپیمان تاماآزاده شویم درعهدباخدا.چه حس پروانگی خوبی بود!!

اما دیشب نتوانستم ذوب شوم در عباس!گویی یلی بود که…

شایدهم شرم از امان نامه  شمر…شاید مشک…شاید آب

نمی دانم در عباس چه می گذشت!!!

باورکنیدشب از نیمه که گذشت پشت شبه حسین!

من نیز خار از بیابان می زدودم…

دلم در کنار دل زنان خیام بود هرچند هر ازگاهی نیز در بزم بذله گویی شب عاشورائیان

هم تقسیم می شدم…وسربرسجاده می گذاشتم…

هنوز دلم در پیچ وتاب شب وروز کربلاست…


 1 نظر

دست از دل بریدن!

26 آبان 1392 توسط نارنج
آیه ۳۱ سوره یوسف

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ ﴿۳۱﴾
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت نزد آنان [كسى] فرستاد و محفلى برايشان آماده ساخت و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد و [به يوسف] گفت بر آنان درآى پس چون [زنان] او را ديدند وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند و گفتند منزه است‏خدا اين بشر نيست اين جز فرشته‏اى بزرگوار نيست (۳۱)

پس از آنکه یوسف مانند هر انسان شریفی از بند عشق زلیخا می گریزد و عزیز مصر بر در ظاهر می شود و پس از جستجو درمی یابد که خطا از جانب زلیخاست با او می گوید که نزد پروردگارت از این گناه آمرزش بخواه و همچنین یوسف را نیز توصیه می کند که از این واقعه درگذرد.

پس از این اتفاق در شهر مصر میان زنان مصری هیاهویی در می افتد که همسر عزیز مصر را با غلام خویش سر و سودایی بوده است و ما او را در گمراهی آشکار می بینیم.

مقصود از گمراهی آشکار همان عشق است که در جان زلیخا بود و مردمان عاشق را گمراه می خوانند چنانکه یعقوب را نیز به سبب عشق یوسف گفتند که در گمراهی آشکار است.


 

زلیخا برای آنکه ملامت زنان مصری را به خود ایشان بازگرداند، مهمانی ترتیب می دهد و آن زنان را به قصر خویش دعوت می کند و ایشان در حالی که بر بالش های خویش تکیه کرده و با کاردی به پوست کندن ترنج و نارنج و میوه های دیگر مشغول شده اند به ناگاه با یوسف که به فرمان زلیخا از پشت پرده بیرون آمده است روبه رو می شوند.

جمال یوسف چنان ایشان را از خود بی خود می کند که دستها را به جای ترنج می برند و خبر نمی شوند بلکه همه یک زبان از حیرت و تعجب به تکبیر و ستایش جمال یوسف فریاد بر می آورند.

آنها می گویند هیهات که این غلام از جنس آدمیان باشد، بلکه او بی گمان فرشته ای بسیار عزیز و با کرامت است.

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را

سعدی

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

نارنج

فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ پس چون [زنان] او را ديدند وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند و گفتند منزه است‏خدا اين بشر نيست اين جز فرشته‏اى بزرگوار نيست(آیه ۳۱ سوره یوسف)
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • جانم فدای رهبر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس